خوابی که دیدم!
خوابی که دیدم
بیان از قران بنگریم؛ که سوال از انسان پس از دنیا بعد از سالهاست؛
“قالَ کَم لَبِثتُم فِی الأَرضِ عَدَدَ سِنِینَ (۱۱۲) قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعضَ یَومٍ فَسئَلِ العادِّینَ (۱۱۳)
چند سال در زمین، زندگی داشتید؟
گفتند: یک روز یا چندساعت از روز در دنیا زندگانی داشتیم….
و در حدیث است که
الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا…
مردم در خوابند، وقتی بمیرند، بیدار می شوند.
این واقعیت را اینگونه تصور کنید؛ که یادی از دورانی که گذشت، این معنی تبادر به ذهن کند؛ که چه زود، گذشت. بقول شاعر بلنداوازه دیارمان:
جوانی من از کودکی دارم به یاد!
ایام عمر است؛ چون برق می گذرد. بسان خواب، در ذهن است. لایزال به آن التفات کنند و آرزوی تکرار واقع جاودان و بجامانده در ذهن با حشو زوائد یا اصلاح کنند!
اما هیچ امکان تکرار نیست. در این دار دنیا که محال است؛و درخواست از سر جنون اهل معاصی بعد از این دنیا هم، ممکن نیست:
«و لو ترى إذ وقفوا على النار فقالوا یلیتنا نردّ …(انعام/۲۷)
اگر (حال آنها را) ببینی هنگامی که در برابر آتش ایستاده اند که میگویند ای کاش (بار دیگر به دنیا) باز میگشتیم….»
اما انسان را بنگر که، در زمان حال است ومستغرق درغصه گذشته خویش وتلاطم آتی، که حال هم می گذردوبه همان نحو، سپری می شود. غایت ماجرا هم، یک زندگی بیست و چهارساعته، بیش نیست.
یعنی هفتاد سال، بسان بیست وچهارساعت بود؛ تکرار بود و تکرار وهیچ امر و موضوع بجا ماندنی، از باقیات وصالحات، نیست. بسیار از تصور و گمان به نیکی ، رؤیا وخیال و هوس و خود نمایی وانگیزه های نفسانی موجب ان بود.
اکنون وقت رفتن است، یعنی خواب به پایان خود، نزدیک است. یعنی آغاز یک بیداری است! بازهم در خواب وغفلت، به نسیان و خیال، تصورخلاف نکنی که بیداری چیست؟!
بگذار گفته شود؛ که صیحه وفریاد سکوت ابدی است. یعنی وداع و هنگامه سفر به اخرت که انسان به مقام اشراف به دنیا، دست یابد.
این روزگاران، بیاید وبشر انگشت به دندان گزد که ای کاش قدر می دانستم:
“وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا
و روزی که شخص ظالم پشت دست حسرت به دندان گرفته و گوید: ای کاش من (در دنیا) با رسول حق راهی (برای دوستی و طاعت) پیش میگرفتم.(۲۷/فرقان)
صالح بودم.
نماز می خواندم.
امر به معروف و نهی از منکر داشتم.
به فقرا، ضعفا، مساکین و درماندگان، تصدق داشتم و…
دیرشد و کاروان رفت.
تو در خواب، بیابان هم در پیش!
اکنون تکلیف هم نیست، موعد درو هست؛ و دست خالی ومزرعه ویلان و ما هم فرومانده در باتلاق و هیچکس، هیج کار نتواند….
این معنا ومفهوم ان خوابی بود که دیدم!
اما در دنیای فرصت ها، باید از خواب گذشت. چگونه؟!
ایا شنیده اید که پیامبرص، گوسفندی ذبح کردند وتمام ان بجزگردن به فقرا تصدق داشتندوعایشه بدین مضمون گفتند از ان فقط گردن ماند و پیامبر ص خلاف آن، بیان بدین مضمون، داشتندکه فقط گردن، از آن نماند.
یعنی افق نگاه، باید تغییر داد. از خواب، نجات یابیم؛ تا اینکه واقع وحقیقت دنیا را، بنگریم…..
کاظم محمدی آرند