اعتراف یک اختلاسگر!!
(خاطرهها و مخاطرهها)
شفیعی مطهر
این روزها اختلاسگران نامآور در مسابقهای بیسابقه هر روز در پی شکستن رکوردهای پیشین قد برمیافرازند،من هم به فکر افتادم تا از یک اختلاس قدیمی پرده بردارم تا به همۀ اختلاسگران محترم بگویم روزی که ما باب اختلاس را گشودیم،شماها کجا بودید؟!
روزی و روزگاری در حدود ۳۵ سال پیش من مدیرکل آموزشوپرورش یکی از استانهای کشور بودم. پس از استعفا از آن سمت به شهر خود برگشتم و به تدریس مشغول شدم. روزی مسئول دبیرخانۀ اداره به من زنگ زد و گفت:
احضاریهای از دیوان محاسبات کشور برای شما آمده که من نگذاشتهام کسی از مفادِّ آن مطّلع شود،لذا میخواهم شخصاً و محرمانه به دست شما برسانم که همچنان محرمانه بماند!
من پرسیدم: مگر علّت احضار و مفادّ احضاریّه چیست که باید محرمانه بماند؟
پاسخ داد: شما را به اتّهام «اختلاس!!» احضار کردهاند! من چون میدانم شما انسانی پاکدست هستید،نمیخواهم آبروی شما برود!
من ضمن تشکّر با هماهنگی ایشان احضاریّه را گرفتم و در تاریخ مقرّر به دیوان محاسبات در تهران مراجعه کردم. انصافاً برخورد آنان محترمانه بود. وقتی علّت احضار و موضوع اختلاس را پرسیدم،پاسخ دادند:
شما مرکز تربیت معلّم را به دانشگاه آزاد اسلامی اجاره دادهاید و دانشگاه آزاد جمعاً ۶۵ هزار تومان بابت اجاره به مرکز تربیت معلم پرداخته و ما بررسی کردهایم و اتّفاقاً همۀ مبلغ اجاره در مرکز تربیت معلم هزینه شده و ریالی از آن نه در جیب شما رفته و نه در جیب دیگری!
گفتم: پس اتّهام من و اختلاس من چیست؟
گفتند: با توجّه به اصل ۵۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شما باید دستور میدادید آن مبلغ ۶۵ هزار تومان (۶۵۰هزار ریال) به حساب خزانه واریز شود.در حالی که در پرداخت هزینههای آب و برق و تلفن مرکز تربیت معلم صرف شده است.
من پاسخ دادم : اجازه دهید ماجرای آن را برایتان توضیح دهم.
من ادامه دادم: روزی رئیس مرکز تربیت معلّم نزد من آمد و گفت:
مدیرکلِّ پیشین ساختمان مرکز تربیت معلم را در اختیار دانشگاه آزاد گذاشته و آنان ضمن اشغال بخشی از ساختمان زیانهای زیادی به مرکز وارد ساختهاند و حتّی هزینههای آب و برق و تلفن و …را هم باید ما بپردازیم!
من در پاسخ گفتم: از هم اکنون دیگر آنان را به مرکز راه ندهید.
رئیس مرکز تربیت معلّم پاسخ داد:
آیا شما میدانید سرپرست دانشگاه آزاد شخص استاندار است؟
گفتم: هر کس میخواهد باشد!
گفت: پس کتباً به من ابلاغ کنید!
من چنین کردم و او نیز دیگر از ورود و تشکیل کلاسهای دانشگاه آزاد جلوگیری کرد.
روز بعد مدیرکل امور اجتماعی استانداری که معاون سرپرست دانشگاه آزاد هم بود،نزد من آمد و مشکل نداشتن محلّی مناسب برای تشکیل کلاسهای دانشگاه را توضیح داد. من هم زیانهای وارده بر مرکز تربیت معلم را برشمردم. نهایتاً قرار شد ما فضای خالی و مازاد بر نیاز مرکز تربیت معلّم را در ازای دریافت اجارۀ ماهانه در اختیار دانشگاه آزاد قرار دهیم.
بدین ترتیب من توانستم جلوی زیانهای وارده بر مرکز تربیت معلّم را بگیرم و برای تامین هزینههای آن نیز کسب درآمد کنم! اکنون نیز با وجود این که خود اقرار دارید که ریالی از وجوه دریافتشده را نه به جیب من رفته و نه جیب هیچ کس ،باز هم دستور فرمایید از حقوق من کسر شود!
من فکر میکردم اگر روزی این کار و تدبیر من آشکار شود،متولّیان کشور مرا برای تشویق و مدالدادن فرامیخوانند ،نه به اتّهام اختلاس!
آنان تایید کردند کار شما واقعاً شایستۀ تقدیر است ،ولی چه کنیم که مغایر با قانون اساسی است! به هر صورت ما ناگزیریم از طریق دادگاه پیگیری کنیم.
مدّتی بعد احضاریّهای از دادگستری آن استان برایم آمد. من در تاریخ مقرّر مراجعه کردم ولی ظاهراً منع تعقیب صادر کردند.
بدین وسیله دفتر یکی از قدیمیترین اختلاسهای کشور بسته شد!