یاداشت های نویسندگان سایت

به یاد مردی از تبار نور؛ مرحوم حاج سید نگهدار افشین (رضوان‌الله‌علیه) ؛

به نقل از پایگاه خبری تحلیلی گیلو نیوز ؛

به یاد مردی از تبار نور؛ مرحوم حاج سید نگهدار افشین (رضوان‌الله‌علیه)
نوشتن از پدر، نوشتن از ستونِ خانه است؛ از سایه‌ای که بی‌صدا بود، اما بی‌دریغ؛ از نوری که می‌تابید، اما خویشتن را در پس پرده‌ی فروتنی پنهان می‌کرد.
چه سخت است قلم برداشتن برای کسی که نه فقط پدر، بلکه معلم، پناه، و مرشد زندگی بود. واژه‌ها در برابر عظمت چنین انسانی، لال می‌شوند، و جملات از رساندن حق مطلب، قاصر.
اما مگر می‌توان از یاد برد مردی را که زندگی‌اش آیه‌ای زنده از کتاب آسمانی بود؟
مگر می‌توان فراموش کرد وجودی را که هر گامش، تجلی نور ایمان و صداقت بود؟
روز وداع، وقتی جمعیت عظیم از سراسر استان‌ها، از طوایف و ایلات دور و نزدیک، گرد آمدند و با بغضی در گلو و زمزمه‌ای بر لب، هم‌صدا با امام جماعت، این شهادت را فریاد زدند:
«اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا…»
دل‌ها گواهی دادند؛ زبان‌ها، تأیید کردند؛ و آسمان، شاهد بود:
ما از او جز خیر ندیدیم؛ جز صفا، جز مهر، جز خدمت بی‌منت.
او انسانی بود که خیر، نه‌تنها در رفتار بلکه در باطن وجودش جاری بود؛
نه‌فقط در ظاهر دین‌دار، که در سیرت، مؤمنِ واقعی بود.
قرآن را تنها حفظ نکرده بود، بلکه با روح خود درآمیخته بود.
با قرآن می‌زیست، با قرآن فکر می‌کرد، با قرآن عمل می‌کرد.
هر سطر از کتاب خدا در کردار او تجلی می‌یافت، گویی تفسیر ناطق آیات بود.
از نوجوانی، در دلِ سختی‌های زندگی عشایری، شوقِ دانستن در جانش شعله‌ور بود.
در روزگاری که سواد نعمتی نایاب بود، او بارها به بهبهان رفت تا در محضر عالمان کهن، خواندن و نوشتن بیاموزد.
و این عطش علم، هرگز در او فروکش نکرد. هرجا نام دانایی شنیده می‌شد، قدمی بود از او، حضوری بود از دل.
اما آن‌چه او را از دیگران ممتاز می‌کرد، نه فقط علم، بلکه اخلاق او بود؛
مظهر تواضع و نجابت، نماد ادب و انصاف.
با نیازمندان، مهربان؛ با غریبه‌ها، خوش‌برخورد؛
دست‌گیر ضعیفان، دل‌سوز محرومان؛
آمر به معروف و ناهی از منکر، بی‌هیاهو اما استوار.
نه‌تنها در ادای واجبات، بلکه در انجام مستحبات نیز کم نمی‌گذاشت.
اهل مسجد بود، اهل نماز شب، اهل دعا و روضه.
در خانه‌اش همیشه بوی مناجات می‌پیچید و در رفتارش، آرامش ایمان دیده می‌شد.
آنچه داشت، بی‌چشم‌داشت در راه خدا می‌داد: مال، وقت، اندیشه، محبت.
باور عمیقی به مرگ و حیات پس از آن داشت؛
نه از سر هراس، که از سر شوق وصال.
قبر خویش را سال‌ها پیش ساخت، و چه زیبا بر لب آن می‌نشست و قرآن تلاوت می‌کرد؛
گویی در همان لحظات، زنده‌تر از همیشه بود…
روحی آگاه، آماده، مشتاق دیدار.
پس از رحلت پدر بزرگوارش، فرزند نیکی بود برای او؛
نه‌تنها حج واجب خود را به‌جا آورد، بلکه بار دیگر به نیابت از پدر، قدم در راه کعبه نهاد.
زیارت حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)، امام حسین (ع)، حضرت علی (ع)، و قمر بنی‌هاشم (ع)،
همه به نیابت از پدری بود که هنوز زنده در دلش می‌تپید.
او تجسمی از وفاداری بود؛ دلبسته به اصل خویش، سربلند در راه دین و سنت.
و چه باشکوه بود پرده پایانی این زندگی نورانی؛
بر تخت بیمارستان، در واپسین دقایق، هنگامی که صدای اذان ظهر برخاست،
فرمود:
«شاید وقتی دیگر برای نماز نباشد…»
نهار را کنار گذاشت، وضو گرفت، نماز را نشسته به‌جا آورد،
و پس از سلام، بی‌صدا، اما سراسر معنا، سر بر بالش گذاشت…
آرام، همچون کودکی در آغوش مادر.
رفتنی که پر از پیام بود، پر از معنا، پر از زندگی.
نبودنش، کلاس درسی شد برای اهل بصیرت؛
او به‌درستی مصداق این سخن بود:
انسان با آنچه در دنیا بدان مأنوس است، در آخرت محشور می‌شود.
و او، با قرآن مأنوس بود، با ایمان، با عشق.
باشد که در سایه‌سار رحمت الهی، با همان کتاب مقدس،
در جوار اولیاء، محشور گردد.
هدیه‌ای به روح بلندش و همه درگذشتگان اهل ایمان:
اللهم صل علی محمد و آل محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا