#طنزسیاهنمایی. ۶۸۴
فریاد دیرینه از فساد نهادینه!
گفت: برخی عزیزان فساد را نه سیستمی،بلکه موردی و کمیاب میدانند.
چندی پیش سازمان امور مالیاتی اعلام کرد:
سه هزار وکیل را شناسایی کردهایم که هیچ پروندۀ مالیاتی ندارند.
مشخّص نیست چطور مجوّز گرفتهاند./تسنیم
گفتم: این خبر خیلی تکاندهنده و شگفتانگیز است.
گفت: یکی از عزیزان در نقدی جالب بر این خبر نوشته:
توجّه کنید! سه هزار وکیل! وکیل یعنی حقوقدان! یعنی کسی که شغلش
این است ثابت کند پروندهای که از آن دفاع میکند منطبق بر قوانین است .
بنابراین باید بر بندبند قوانین اشراف داشتهباشد و بهتر از هر کسی باید بداند
تخلّف از قانون چیست و چه عواقبی دارد!
بر اساس خبر فوق از همین قُماش افراد حقوقدان قانونبلد، سه هزار نفرشان
نه تنها پروندۀ مالیاتی ندارند که حتّی معلوم نیست چگونه مجوّز گرفتهاند!
نه یک نفر، نه ده نفر و نه حتّی صد نفر! بلکه سههزار نفر حافظ قانون متخّلف!
اگر نام چنین خلاف قانون گستردهای فساد سیستمی نیست، چیست؟!
(#ثنایی_نژاد)
گفتم: پس تعریف فساد سیستمی چیست؟
گفت: روزی اعلیحضرت هردمبیل،بهقصد تفریح به اتّفاق اطرافیان خود به
بالای کوهی مُشرِف بر شهر هرت مُشرَّف شدند. از آن جا مناظر شهر بخوبی دیده
میشد. بدین جهت شاه دستور داد در قُلّۀ کوه برای او قصری بسازند تا هر
وقت به آنجا تشریففرما شدند از تماشای مناظر شهر نهایت لذّت را ببرند.
همین که بنای قصر نزدیک به اتمام بود،بار دیگر شاه برای سرکشی در آنجا
حضور بهم رسانید،دراین موقع به فکرش رسید اگر در جلوی این قصر استخر
آبی باشد به زیبایی این قصر خواهد افزود. بنابراین برای ساختن استخر در
آنجا دستور لازم را صادر فرمود.پس از چندی که بنای هر دو به اتمام رسید،
تازه شاه فهمید که استخر نیاز به آب دارد. یکی از نزدیکان شاه گفت:
قبلۀ عالم! چه بهتر است جهت پرکردن استخر ،از سقّاهای شهر استفاده کنیم.
لذا مقرّر شد که همۀ سقاهای شهر هرت از آب انبارهای شهر،مشکهایشان را
پر کنند و به بالای کوه ببرند و اب آنها را در استخر خالی کنند.
شاه یک نفر را مامور کرد تا با صدای شیپور روند اجرا شدن کار را به سقّاها
آموزش دهد تا آنان با صدای شیپور یکباره همۀ بندهای مشکها باز و آب را
در استخر بریزند.
در میان سقّاهای شهر،پیرمردی بود که برای امرار معاش خانواده،
روزانه چند مشک را به اطراف میبرد و میفروخت و توانایی بیشتر کارکردن
را نداشت.ولی متاسّفانه به دستور ملوکانه، پیرمرد سقّا نیز در لیست
قرار گرفت.سقّای پیر نومید و درمانده شد و به فکر چاره و راه حلّی افتاد و
پیش خود گفت چه بهتر است مشک خود را پر از باد کنم و در کنار سایر
سقّاها ،هیچکس به خالیبودن مشک من شک نمیکند.
از این جهت روز موعود فرا رسید و سقّاها نیز براساس فرمان داده شده
مشکهایشان را آماده پرکردن استخر کردند. سقّاها مشکها را در لبۀ استخر
قرار دادند و منتظر شیپور شدند.همین که صدای شیپور نواخته شد ،سقّاها
سر مشکها را بازکردند. آنگاه معلوم شد که همۀ سقّاها فکر همین پیرمرد
را کرده بودند و همۀ مشکها بهجای آب با باد پر شده بود!!!
در اینجا بود که تازه اعلحضرت فهمیدند که فساد تا کجاها نهادینه شدهاست!
گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟
شفیعی مطهر