دسته‌بندی نشده

#طنزسیاهنمایی۶۸۷

چه کشکی،چه پشمی؟!


گفت: محمدجواد آذری جهرمی، وزیر پیشین ارتباطات ایران در برنامه زندۀ افق در

تلویزیون ایران که به اخبار جنگ در غزه می‌پردازد ،در انتقاد به فیلترینگ در ایران گفت:

«کاربران ایرانی برای دفاع از فلسطین نیاز به حضور در پیام‌رسان‌های بین‌المللی و

فیلترشکن دارند، وقتی می‌بینند کسی که در غزه در حال جنگ است، به راحتی

ویدئوهایش را آپلود می‌کند و ما با این همه معضلات مواجهیم تا وصل شویم و از

آن‌ها دفاع کنیم، فکر می‌کند ما مظلوم واقع شده‌ایم یا طرف مقابل؟»

گفتم: بله، پیشتر نیز آقای آذری جهرمی، در واکنش به ادامۀ قطعی اینترنت و

فیلترشدن شبکه‌های اجتماعی در ایران گفته بود روش حکومت ایران در برخورد

با فضای مجازی درست نیست و «قطعاً غلط است».

گفت: آقای رئیسی نیز پیش از انتخابات وعدۀ رفع فیلترینگ می‌داد،ولی وقتی

بر کرسی ریاست جمهوری نشست،لحن سخنش تغییر کرد.

گفتم: مگر حالا چه می‌گویند؟

گفت: حالا به گزارش همشهری آنلاین، رئیس‌جمهور در گفت‌وگوی زنده تلویزیونی

با بیان این که وعدۀ دولت در بحث اینترنت پابرجاست ،گفت :

نظر دولت در مورد اینترنت عوض نشده است. اینترنت تبدیل به محیط زیست مردم

شده است، این محیط باید محیطی آرامش بخش و تسهیلگر امور مردم باشد.

وی در ادامه گفت:

در بحث محدودیّت پلتفرم‌های خارجی، این سکّوها تبدیل به بستر ناامنی در

کشور شد والّا این پلتفرم‌ها تا قبل از شروع اغتشاشات در دسترس همه بود.

ما معتقدیم همان‌گونه که این پلتفرم‌ها در کشورهای اروپایی نسبت به اتّفاقات در

این پلتفرم‌ها پاسخگوست، باید در کشور ما نیز پاسخگو باشند و تا زمانی که

پاسخگوی موارد قانونی کشور ما نباشند، محدودیّت برطرف نخواهد شد.

گفتم: بله،حق با توست.

گفت: بله،خیلی‌ها وقتی مشکلشان حل شد،می‌گویند چه کشکی؟ چه پشمی؟

می‌گویند چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن

بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست

فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد.

دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صورتش را رو به

بالا کرد و گفت:

«ای خدا، گلّه‌ام نذر تو برای این که از درخت سالم پایین بیایم.»

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخۀ قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و

خود را محکم گرفت. گفت:

«ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچّۀ من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو

همۀ گلّه را صاحب شوی. نصف گلّه را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.»

قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنۀ درخت رسید ،گفت:

«ای خدا ،نصف گلّه را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم.

در عوض کشک و پشم نصف گلّه را به تو می‌دهم.»

وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت:

«بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال

من به عنوان دستمزد.»

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت:

«چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک چیزی گفتیم،تو که نباید

باورمی‌کردی!»

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

شفیعی مطهر

دانلود رایگان کتاب‌ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین‌گویه‌های مطهر

https://t.me/nedayemotahar

سایت خبری دنانیوز را دنبال کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا