سفرنامه آناتولی(روز هفتم. قونیه ، کعبه عشاق)
آکسارای یکی دیگر از شهرهای منطقه کاپادوکیه است که در نزدیکی آن کلیساهای دستکند و یک کاروانسرای مجلل سلجوقی به نام سلطانخان قرار دارد.
گرچه ما وقت کافی برای دیدن کامل شهر آکسارای را نداشتیم ولی در مسیر حرکت به سمت قونیه، برای دیدن کاروانسرای سلطانخان توقُّف کردیم.
کاروانسرا بیشتر به کاخ شبیه بود و دو بخش زمستانه و تابستانه و مسجد،حمام ،مطبخ ، درمانگاه، چایخانه و… داشته است.
همه مسافران از هر نژاد و مذهبی تا سه روز غذا و اقامت رایگان در این کاروانسرا دریافت میکردند.
فکر کنم برای گذراندن آخرین روز و ساعات سال در ترکیه جایی مناسب تر از قونیه و مزار مولانا نباشد.
به قول جامی:
کــعــبــه الــعــشـــاق بــاشـــد ایــن مـقـام
هـر کـه آمـد نـاقص ، ایـنـجـا شــد تـمـام
مزار بهاءالدّین ولد وپسرش جلالالدّین محمد بلخی در قونیه دریک باغ گل متعلق به سلطان سلجوقی قرار داشته و به تدریج به مرکزطریقت مولویه تبدیل شده است. فرزندان و مریدان مولوی، مبلغینی به شهرهای مختلف جهان فرستادند و مولوی خانههای زیادی در جهان از مجارستان تا فلسطین و… تاسیس شد.
در مقبره اصلی مولوی ، پدر ، فرزندان و جانشینانش مدفونند و آخرین قبر مربوط به سال ۱۹۱۶ است. ساختمان اصلی شامل مقبره، سماع خانه و مسجد است و علاوه بر آن سقاخانه، آشخانه و حجرههایی برای دراویش و چند مقبره جانبی مربوط به بزرگان شهر در اطراف آن وجود دارد.
در سال ۱۹۲۵ آتاتورک همه طریقتهای صوفیانه از جمله این مرکز را تعطیل و به موزه عتیقه تبدیل کرد. هنوز در سردر ورودی مزار ، با خط ترکی عثمانی (قبل از تغییر خط به لاتین) عبارت” قونیه آثارعتیقه موزه سی” نوشته شده است.
امروزه هم این مزار فقط در ساعات اداری قابل بازدید هست و اجازه برگزاری مراسم و سماع و… در داخل آن داده نمی شود.
قونیه یا Iconium تا قبل از جنگ ملازگرد از شهرهای مهم بیزانس و زبان یونانی حتی تا دوره مولوی در شهر رایج بود.
مولوی اهل شعر گفتن به زبان مردم کوچه و بازار بود ودر اشعارش از واژههای یونانی هم استفاده کرده است.
بعد از زیارت مولانا، وقت امتحان کردن خوراکی مخصوص قونیه و تماشای رفت وآمد مردم در کوچه و بازارهای شهر شد.
قونیه یک غذای مخصوص به نام ” اتلی اکمک ” دارد. این غذا یک خمیر نان دراز حدودا یک متریاست که روی آن گوشت چرخ کرده مخلوط با پیاز و… میریزند و در تنورمیپزند. از نظر مزه شبیه پیتزا بود.
نمیدانم آیا زمان مولوی هم از این پیتزاهای قونیهای وجود داشته یا نه؟! ولی شاید مولوی این شعر را موقع خوردن این پیتزاهای قونیه ای گفته باشد ؟!
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
یا این بیت:
” بهانه کرده ام نان را ولیکن مست خبازم “
در قونیه مزاری منسوب به شمس تبریزی هم وجود دارد که بعد از غذا نوبت زیارت آن بود. آرامگاه در داخل مسجدی به همین نام قرار دارد. البته آرامگاه دیگری نیز در خوی منسوب به او وجود دارد که قبلا دیده بودم.
شمس از شهرت گریزان بود و اطلاع راجع به زندگی او و محل اصلی دفنش کم است.
او خودش چنین می گوید:
خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
سالها بگذرد چنین بسیار
کس نیابد ز گرد من آثار
در حالی که دولت ترکیه در حال بهرهبرداری تبلیغاتی از شمس و مولوی و جذب گردشگر است، در ایران حتی از ساخت یک فیلم سینمایی در مورد این دو عارف پارسیگوی ایرانی جلوگیری میشود.
تنها اثر باقیمانده از او مقالات شمس است که توسط مریدانش و نه خود او جمعآوری شده است.
من به ذکر یک عبارت دیگر از آن بسنده میکنم:
“چون به سوی کعبه نماز میباید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه ، حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ [در واقع آن ها] دل خود را سجود کردهاند.”
قونیه پایتخت سلجوقیان روم بوده است و آثار زیادی از آن دوره در این شهر وجود دارد که از بین آنها من مسجد علاءالدین را برای بازدید انتخاب کردم. چند تن از شاهان سلجوقی در محوطه این مسجد مدفونند و منبری چوبی با قدمت نهصدسال در آن وجود دارد.
قبل از ترک قونیه، سری هم به یادمان شهدای جنگ استقلال ترکیه زدیم که قبلا درباره آن توضیح مختصری داده بودم.
شب به مقصد بعدی یعنی شهر سیده در ساحل مدیترانه رسیدیم.(ادامه دارد...)
دکتر سید میثم شفیعی مطهر