یاداشت های نویسندگان سایت

تبارشناسی آمریکا و غرب¬ستیزی در فرهنگ‌سیاسی معاصر: به بهانه کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ ؛

به نقل از پایگاه خبری تحلیلی گیلو نیوز :

باسمه‌تعالی
تبارشناسی آمریکا و غرب¬ستیزی در فرهنگ‌سیاسی معاصر: به بهانه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
فرهنگ و تمدن ایران، چه در دوره‌های پیشااسلامی و چه در قالب تمدن اسلامی ـ شیعی، همواره بر بنیاد حفظ هویت مستقل و ایستادگی در برابر سلطه بیگانه استوار بوده است. ملت ایران، در پی تجربه‌های مکرر مواجهه با قدرت‌های خارجی، به این آگاهی تاریخی رسیده است که تداوم بقا و دستیابی به بالندگی جز از مسیر اتکا بر اقتدار ملی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های درونی امکان‌پذیر نیست. این ویژگی که از منظر جامعه‌شناسی تاریخی، گونه‌ای بنیه و سرمایه مقاومت فرهنگی به‌شمار می‌آید، قرن‌ها پیش از پیدایش ایالات‌متحده در ناخودآگاه جمعی ایرانیان نهادینه‌شده بود. با ورود اسلام و سپس شکل‌گیری هویت شیعی، این روحیه استقلال‌خواهی، بُعدی قدسی و سیاسی یافت و با مفاهیم عدالت‌خواهی، شهادت‌طلبی و نفی سلطه درهم تنید. بخش زیادی از جمعیت کشور، به‌ویژه جوانان دهه‌های هفتاد و هشتاد، آن‌گونه که بایدوشاید با چشمه جوشان و خون‌آلود تاریخ استقلال و مقاومت ایران آشنا نیستند. روایت‌هایی که بیشتر دیده و شنیده‌اند، محصول اتاق‌های فکر دشمن است؛ سلاخی‌شده از حقیقت، با تزئینات روایت‌سازی هالیوودی و فیلتر رسانه‌های وابسته به‌نظام سلطه. در این روایت‌سازی‌ها، دشمنی آمریکا و صهیونیسم با ملت ایران، حادثه‌ای پس از انقلاب جلوه داده می‌شود، گویی پیش از ۱۳۵۷، ایران در ساحل آرامش و دوستی قدرت‌های بزرگ می‌زیست. حال‌آنکه اگر این نسل بنگرد، شجره این خصومت از سال ۱۳۲۰ ریشه دوانده، بی‌وقفه شاخه کشیده و تا امروز، خون‌آلود و مسموم، بر زندگی ایرانیان سایه افکنده است. ایران در سده اخیر، هرگز از سایه شوم دخالت‌های بیگانگان، به‌ویژه نظام سلطه غربی به سرکردگی ایالات‌متحده، رها نبوده است. این ماجرا از میانه جنگ جهانی دوم و اشغال خاک وطن توسط متفقین در سال ۱۳۲۰ آغاز شد؛ روزگاری که ارتش آمریکا و بریتانیا پا بر حریم این خاک گذاشتند بی‌آنکه از اراده ملت و دولت قانونی‌اش واهمه‌ای داشته باشند؛ اما آنچه زخم را کاری و عمیق‌تر کرد، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود؛ عملیات مشترک سیا و ام‌آی۶ که با پول، رشوه، تبلیغات و تحریک اوباش، دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کرد تا چرخ نفت بار دیگر برای کارتل‌های غربی بچرخد. اجرای دقیق این کودتا در کوچه‌ها و میدان‌های تهران، تنها تغییر یک دولت نبود، بلکه ضربه‌ای به غرور تاریخی ملتی بود که به‌تازگی مزه استقلال را چشیده بود. از همان روز، آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی به‌آرامی در رگ‌های فرهنگ‌سیاسی ایران جاری شد؛ نه ساخته رسانه، بلکه حاصل خاطره‌ای دردناک که نسل به نسل منتقل گردید. سال‌های بعد، آمریکا در کنار شاه نشست و در تقویت ساواک، سرکوب مخالفان و باز کردن درهای اقتصاد ایران به بازار مصرف غرب نقش مستقیم ایفا کرد. نفت ایران با کمترین بها به پالایشگاه‌های تگزاس و لندن روان می‌شد و درآمدها صرف خرید تسلیحات و تجملات رژیم می‌گشت، درحالی‌که روستاها و حاشیه‌نشینان سهمی جز فقر نداشتند. انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در چنین بستری رویید؛ حرکتی که به تعبیر امام خمینی، نه‌فقط بر ضد شاه، بلکه بر ضد «آمریکا به‌عنوان دشمن شماره یک ملت‌های مستضعف» بود. فتح لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، افشای مدارک شبکه‌های نفوذ و طرح‌های تجزیه‌طلبانه آمریکا و ناکامی عملیات طبس، همه بر طومار خصومت‌ها افزود و حافظه دشمنی را تازه کرد.
دهه شصت، میدان جنگی دیگر را پیش روی ملت نهاد: جنگ تحمیلی. صدام حسین با چراغ سبز واشنگتن و لندن به خاک ایران یورش برد. کمک‌های اطلاعاتی ماهواره‌ای آمریکا، سلاح‌های شیمیایی آلمان و انگلیس و حمایت‌های مالی شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس، همه در خدمت شکست انقلاب نوپا بود؛ اما حماسه دفاع مقدس، از خرمشهر تا والفجر ۸، با خون شهیدان و ایثار مردم، داستانی دیگر نوشت: ملت با دستان خالی، اما با ایمان و رهبری الهی، توانست بزرگ‌ترین ائتلاف نظامی شرق و غرب را زمین‌گیر کند. از دل همین تجربه، کد ژنتیکی مقاومت در فرهنگ‌سیاسی ایران رمزگذاری شد. پس از جنگ، ایالات‌متحده مسیر تازه‌ای را آغاز کرد: تحریم اقتصادی، فشار دیپلماتیک و جنگ روانی. از قانون داماتو در دهه هفتاد خورشیدی تا تحریم‌های یکجانبه هسته‌ای در دهه نود، هدف یک‌چیز بود: زانو زدن ملت ایران؛ اما هر تحریم، مثل چکش بر فولاد، آبدیده‌ترمان کرد. در این سال‌ها، ترور و به شهادت رساندن دانشمندان هسته‌ای همچون مصطفی احمدی‌روشن، مسعود علی‌محمدی، مجید شهریاری و محسن فخری‌زاده، به‌دست مزدوران موساد و با طراحی سرویس‌های غربی و همچنین به شهادت رساندن جمعی از نخبگان و دانشمندان عرصه فناوری و صنعت در تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی، نشان داد که دشمنی فقط در معادلات سیاست خلاصه نمی‌شود، بلکه به قلب پیشرفت علمی و افتخار ملی نیز شلیک می‌کند. هر قطره خون این شهیدان، به تعبیر رهبر انقلاب، «درخت تناور مقاومت» را سیراب کرد و حافظه تاریخی ملت را دوباره بیدار ساخت. دهه اخیر میدان نبرد را به فضای مجازی و جنگ روایت‌ها کشاند. «بهار عربی»، جنگ سوریه، تحریم‌های حداکثری و کارزار «فشار حداکثری» دولت ترامپ همه با یک پشت‌پرده رسانه‌ای همراه بود: القای شکست و بی‌ثمر بودن مقاومت؛ اما جبهه مقاومت، از حشدالشعبی عراق تا حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن، در عمل نشان داد که راهبرد ایستادگی می‌تواند سلطه‌گران را عقب براند. جنگ ۱۲ تحمیلی اخیر، نمونه روشن این شکست است؛ نبردی که موشک‌های مقاومت خواب تل‌آویو را ربودند و روایت پیروزی در قلب جهان عرب و ایران طنین انداخت. شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نمونه اوج این تقابل بود؛ دشمن گمان می‌کرد با این ترور، ستون خیمه مقاومت فروخواهد ریخت، اما خون آن فرمانده، رودهای خروشان مردم را در ایران، عراق، لبنان و یمن به هم پیوند زد و فرهنگ مقاومت را در نسل‌های جدید نهادینه‌تر کرد.
منظومه فکری رهبر انقلاب در این مسیر، پیوندی عمیق میان تاریخ و حال برقرار می‌کند. ایشان کودتای ۲۸ مرداد را نه یک حادثه فراموش‌شده، بلکه نشانه‌ای دائمی از ماهیت متجاوز آمریکا می‌دانند؛ شهدا را نه یادگار گذشته، بلکه پرچمداران امروز می‌بینند؛ و آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی را نه از سر تعصب، بلکه از سر تجربه می‌خوانند. این نگاه، آمریکاستیزی را از قالب نفرت خشک بیرون آورده و به بصیرتی تاریخی بدل کرده است که بذر آن در هر نسل تازه کاشته می‌شود. امروز، آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی در فرهنگ‌سیاسی ایران، ریشه در ادبیات و هنر، در نام خیابان‌ها و میدان‌ها و در خاطره جمعی مردم یافته است. از سرودهای جبهه تا فیلم‌های دفاع مقدس، از مراسم تشییع شهید سلیمانی تا راهپیمایی‌های روز قدس، این حافظه تاریخی بازتولید می‌شود. این تجربه‌ها نشان داد که مسأله اصلی نظام سلطه، موجودیت یک ایران مقتدر است. به همین دلیل، توسل آمریکا و متحدانش به ابزارهایی مانند اتهام‌زنی هسته‌ای، بهره‌گیری از گفتمان حقوق بشر یا برچسب‌زنی‌های تروریستی، جز ابزاری برای آماده‌سازی افکار عمومی به‌منظور تداوم فشار و مشروع‌سازی اقدامات خصمانه نیست. هرچند بخشی از جریان‌های غرب‌گرای داخلی همچنان با ادبیاتی سست، پیام‌های سازش به‌طرف مقابل مخابره می‌کنند، اما واقعیت آن است که جامعه ایرانی با پشتوانه تجربیات تاریخی و قوام فرهنگی خود، این رویکردها را حاشیه‌ای و بی‌اثر تلقی می‌کند. در این میان، یکی از جلوه‌های شکوهمند این میراث خون و ایمان، همبستگی و اتحاد مثال‌زدنی تمامی ایرانیان، چه در داخل مرزها و چه در اقصی نقاط جهان است؛ وحدتی که در لحظات خطیر تاریخ معاصر، فراتر از گرایش‌های سیاسی، قومیتی، مذهبی یا طبقاتی، همگان را در پرچم دفاع از تمامیت ارضی، هویت تاریخی و کیان مستقل ایران گرد هم آورده است. این همبستگی، نه یک واکنش مقطعی، بلکه سرمایه‌ای اجتماعی و نمادین است که قدرت بازدارندگی ملی را چندین برابر می‌کند و اعتمادبه‌نفس جمعی ایرانیان را در عرصه‌های بین‌المللی به نمایش می‌گذارد. حضور فعال ایرانیان خارج از کشور در حمایت از مواضع دفاعی و فرهنگی ایران، نشان داده که پیوند هویتی با میهن، مرز جغرافیا نمی‌شناسد؛ و این شبکه جهانی از پیوندهای عاطفی، فکری و ملی، همچون حلقه‌های زنجیر، استحکام ساختار اجتماعی و سیاسی کشور را تضمین می‌کند.
ایران، با اتکا به چنین میراث سترگ خون و ایمان، در حکمرانی خود نه در جست‌وجوی رضایت نظام سلطه که در پی اعتلای شأن انسانی و استقلال ملتی است که هزاران سال در برابر یورش بیگانگان ایستاده است. این سرزمین آموخته است که اقتدار، نه از لابی‌های جهانی، بلکه از قلب‌هایی می‌جوشد که به عشق وطن و پرچم برافراشته‌اش می‌تپد. حکمرانی مقتدرانه جمهوری اسلامی، چونان سپری پولادین، بر شانه‌های همین ایمان توده‌ها و خون شهیدانی بناشده که به شهادت رسیدند تا نام ایران، جاودانه مستقل و سرافراز، در بلندای تاریخ بدرخشد؛ و این خون‌ها، همچون آب حیات، ریشه‌های ایران را آبیاری کردند؛ از کوچه‌های خرمشهر تا قله‌های آسمانی کرمان. امروز درخت تنومند هویت ایرانی ـ اسلامی، با شاخسار سربلندی، سایه‌اش را بر همه آزادگان جهان گسترده است. این تاریخ خونین و پرافتخار، سرمایه‌ای است که باید برای نسل‌های جوان بازگویی شود؛ نه صرفاً به‌عنوان مجموعه‌ای از خاطرات که به‌مثابه شناسنامه تمدنی ملتی که از ۱۳۲۰ تا امروز، بارها در معرض توطئه و تهاجم بوده، اما هر بار باایمان و ایستادگی، زخم‌ها را به نشان افتخار بدل کرده است.
و اینک، بر قله این قرن چالش‌ها، ایران، با بازوان توانای جوانانش، در حال پیمودن مسیر «تمدن نوین اسلامی» است؛ تمدنی که بر پایه استقلال، عدالت و کرامت انسان بنا خواهد شد. امروز بیش از هر زمان، همبستگی ملی، چه در داخل و چه در میان ایرانیان مهاجر، به‌عنوان بزرگ‌ترین سرمایه اجتماعی ما جلوه‌گر است. آنان که در دفاع از حقیقت ایران، از خیابان‌های تهران تا عرصه‌های بین‌المللی، روایت تاریخ را از چنگ دشمن بیرون می‌کشند، حلقه‌های زنجیره مقاومت‌اند. این داستان، نه پایان دارد و نه ایست. پرچم سه‌رنگ، مزین به خون شهیدان، همچنان بر فراز قله‌های عزت به اهتزاز است. ملت ایران، با تکیه‌بر حافظه تاریخی، ایمان به آینده و رهبری حکیمانه، مسیر خود را به‌سوی جایگاهی که شایسته آن است — جایگاهی که در آن نام ایران، نه به‌عنوان کشوری خاموش و منفعل که به‌عنوان ملتی پیشرو در عدالت، علم و کرامت انسانی در حافظه تاریخ ثبت شود. ایران، بار دیگر، با همان منطق دفاع مقدس، اما با ابزارهای متناسب عصر جدید، به میدان آمد. جوانان این مرزوبوم، در جبهه‌های علم و فناوری، عرصه نبرد سایبری و میدان دیپلماسی مقاومت، دوشادوش رزمندگان دیروز ایستادند. امر امروز، کمتر شباهتی به صحنه‌های جنگ‌های کلاسیک قرن بیستم دارد، اما در عمق، همان مصاف تاریخی ملت ایران با شبکه‌ای از سلطه‌طلبان جهانی است. آمریکا، با کمک رژیم صهیونیستی، از شبکه رسانه‌ای جهانی و تحریم‌های اقتصادی به‌عنوان سلاح‌های مرگبار بهره می‌گیرد؛ سلاح‌هایی که هدفشان شکستن ایمان، فرسایش امید و تخریب خویشتن‌باوری مردم است؛ اما فرزندان انقلاب، با الهام از بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، این نبرد را «جنگ روایت‌ها» می‌نامند و صف‌آرایی رسانه‌ای را، هم‌تراز جبهه‌های فداکاری دیروز، ضروری می‌دانند.
در چنین بزنگاه سرنوشت‌سازی، مسئولیت تاریخی بر دوش همه ما، به‌ویژه خواص، نخبگان و اصحاب علم و معرفت سنگینی می‌کند. این مسئولیت، نه صرفاً در مقام تحلیل‌گری که در عمل، موضع‌گیری و آگاهی‌بخشی معنا پیدا می‌کند. تاریخ در آینده ما را قضاوت خواهد کرد؛ بی‌تفاوتی در چنین نقطه حساس، نه‌فقط خطایی فردی که خیانتی به نسل‌ها و آرمان‌های ملتی است که بهای استقلال و مقاومت را باجان و خون خود پرداخته است.
سیدزکریا محمودی‌رجا، گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید چمران اهواز، معاونت فرهنگی بسیج اساتید خوزستان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا