یک خاطره و یک تاریخ پرمخاطره!
شفیعی مطهر
شب بود و در یکی از جبهههای جنوب عملیات سختی در پیش داشتیم. در پیشروی به سوی مقرهای دشمن به میدان مین رسیدیم که عبور از آن ناممکن و یا همراه با تحمُّل تلفات سختی بود.
لحظاتی به فکر فرورفتیم. ناگزیر از عبور از میدان مین و رسیدن به اهداف از پیش تعیینشده بودیم.در عین حال اگر بنا بود بیشتر نیروهای خود را در عبور از میدان مین از دست بدهیم،پیشروی به سوی اهداف مورد نظر غیرممکن یا بسیار سخت به نظر میرسید.
در اینجا از سوی چند نفر از رزمندگان ایثارگر پیشنهادی راهگشا ولی جانسوز و دردآور مطرح شد. این عزیزان اعلام آمادگی کردند که داوطلبانه بر روی میدان مین بغلتند تا با انفجار مینها و در نتیجه تکّهتکّهشدن پیکرهای آنان راه پیشروی نیروها گشوده شود و پیشرفت عملیات متوقّف نشود!
…و قبل از این که برادران رزمنده دربارۀ هزینه – فایده این راهکار بحثی را مطرح کنند،فوراً یکی از رزمندگان سلاحهای خود را به دیگری تحویل داد و داوطلبانه پیکر خود را به روی مینها انداخت و شروع به غلتیدن کرد!
لحظاتی بیش نگذشت که با انفجار نخستین مین پیکر این برادر رزمنده متلاشی شد!
بلافاصله نفرهای دوم و سوم و…خود را به روی میدان مین افکندند و راهی به عرض قامت رشید این دلاوران از جان گذشته به سوی هدف گشوده شد.
با گشایش راه پیشروی، فرمانده دستور حرکت داد. عدّهای از برادران رزمنده که بر اثر شهادت مظلومانه و شجاعانۀ این عزیزان به شدّت متاثّر شدهبودند، شروع به گریه و زاری و عزاداری کردند! اینان به جای ادامۀ پیشروی بر بالین پیکرهای خونین این عزیزان جمع شده و بر سر و سینه میزدند!
فرمانده چندین بار دستور حرکت داد،ولی بسیاری از برادران همچنان بر سر و سینهزنان به شدّت میگریستند و عزاداری میکردند!
وقتی فرمانده برای آخرین بار و با فریاد بلند دستور پیشروی داد،یکی از برادران عزادار فریاد زد:
فرمانده! تو چقدر سنگدل و بی وفایی! همین الان این عزیزان جانشان را فدای ما کردهاند و تو پیکر پارهپارۀ این عزیزان را به حال خود رها کرده و میروی؟!!
در این جا من پیش رفتم و روی خود را به عزیزان عزادار کرده ،با نرمی و فروتنی گفتم:
برادران عزیز!سوگواری برای شهادت این عزیزان بسیار مطلوب و پسندیده است؛ اما من از شما میپرسم این پیکرهای عزیز برای چه هدفی قطعهقطعه شدند؟ این برادران شهید برای تحقُّق چه اهدافی عاشقانه و داوطلبانه جان باختند؟ آیا هدفشان برپایی عزاداری بود؟ یا تحقُّق اهداف عملیات؟!
برادران رزمندۀ عزادار با شنیدن این منطق دست از ادامۀ عزاداری برداشتند و بنا به دستور فرمانده به سوی اهداف تعیینشده حرکت کردیم و در آن عملیات به پیروزی بزرگی دست یافتیم!
از آن روز تا کنون من همیشه به این میاندیشم که آیا شهادت مظلومانه و ستمستیزانه امام حسین(ع) و یاران وفادارش نیز تنها برپایی آیینهای سوگواری بوده؟!!
یا تحقُّق اهداف بلند و بزرگ انسانی چون آزادی و آزادگی انسان و رهایی از همۀ قید و بندهایی است که خودکامگان خودخواه بر دست و پای اندیشههای بشری نهادهاند؟!!
آیا پیام این« خاطره» نمیتواند نقطۀ پایانی بر « تاریخ پرمخاطرۀ » انحراف از مکتب عاشورا باشد؟!
دانلود رایگان کتابها و دیگر آثار این قلم در کانال گزینگویههای مطهر
https://t.me/nedayemotahar